دیدگاه من
یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:49 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

اگر میخواهید با همسرتان روابط قویتری داشته باشید. در بوسیدن او کم کاری نکنید. بوسه اثری خارق العاده در تحکیم روابط شما خواهد داشت.شما را به بوسیدن عاشقانه همسرتان  بیشنهاد میکنم. اگه به نقطه ای رسیدید که تصمیم به طلاق گرفتید بعنوان آخرین راهکار بوسیدن را امتحان کنید. در روابط خود مغرور نباشید. 

یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:45 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

مراقب خیانتی که از صمیمیت بیش اندازه سرچشمه میگیرد باشیم.

یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:39 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

سکوت همیشه به معنای رضایت نیست آنرا با رضایت اشتباه نگیریم.

یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:30 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

اگه میخواهید هیچ وقت افسرده نشوید..

سعی کنید امید خود را از دست ندهید و همیشه مثبت فکر کنید.

یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:24 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

...من دوباره برگشتم منتظر دیدگاه های من باشید.

نظر یادتون نره ودیدگاه های منو نصیحت تلقی نکنید فقط تلنگری بدانید از سوی یک دوست و کارشناس روانشناسی.

چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 15:33 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند… 

چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی


 

 

درد بی کسی را بی کس داند و بس

دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 16:46 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

_روزها در گذرن

تا اینکه مرگشان فرا می رسد و اینها از دنیا می روند و می گویند خدایا مارا برگردان تا کارهایی را که انجام نداده ایم، انجام دهیم که به ایشان گفته می شود که چنین نیست، پشت سر شما عالمی است، عالم برزخی است تا روز قیامت                  سوره مومنون 99_100   

 

                                                    

شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 13:50 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

 

  آذربایجان

 

 رقص‌ِ خاك

شهرِ من‌ سبزِ آفتابی‌ بود

آسمانش‌ همیشه‌ آبی‌ بود

شهر بود و محله‌هایِ سپید

یك‌ خیابانِ رفته‌ تا خورشید

شاخِ زیتونِ باغ‌ِ خانه‌ی‌ِ ما

بود از آن‌ دور دورها پیدا

كوچه‌مان‌ كوچه‌یِ درختی‌ بود

كاشی‌اش‌ یادگارِ تختی‌ بود

صادق‌ و آرزو امید و هما

بچه‌هایِ شلوغِ كوچه‌یِ ما

بی‌گمان‌ نیست‌ در همه‌ دنیا

چینه‌ كوتاه‌تر ز خانه‌یِ ما

چینه‌ كوتاه‌ و آفتاب‌ بلند

با تمامِ محله‌ در پیوند

گرم‌ از مهر و دوستی‌ و صفا

كوچك‌ امّا جهان‌ِ رؤیاها

پدرم‌ همسر  محبت‌ بود

مادرم‌ مادرِ عطوفت‌ بود

بود هم‌بازیِ برادر من‌

كودكی‌هایِ نازپرور من‌

خواهرم‌ بوسه‌هایِ الفت‌ بود

بسترم‌ دامنِ شرافت‌ بود

خفته‌ بودم‌ میانِ بسترِ عشق

در حریرِ پرِ كبوترِ عشق

نغمه‌یِ لای‌لاییِ مادر

بود موسیقیِ نجیب‌ِ سحر

در فضایی‌ پر از امید و نوید

خواب‌ دیدم‌ كه‌ خاك‌ می‌رقصید

رقص‌ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

كرد ما را عشیره‌یِ آوار

خانه‌ها در غبارها گم‌ شد

خاك‌ در دیدگان‌  مردم‌ شد

صورتِ عشق‌ بود خاك‌آلود

مادرم‌ آه‌! مادرِ من‌ بود

سرنگون‌ گشت‌ گاهواره‌یِ من‌

دامن‌ِ مادرم‌ كناره‌یِ من‌

پدر آن‌ طاقِ سایه‌های‌ِ قرار

بود یك‌ دستِ مانده‌ در آوار

در غباری‌ به‌ غلظتِ خشمم‌

دور می‌شد برادر از چشمم‌

خواهر آن‌ خوب‌ آن‌ همه‌ آغوش‌

بود تندیسِ پاكِ ظلمت‌پوش

رقصِ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

كرد ما را عشیره‌ی‌ِ آوار

بچه‌ها! خاك‌! خاك! تا به‌ ابد

می‌توان‌ لاف‌ِ خاك‌بازی‌ زد

بچه‌ها بچه‌های‌ِ كوچه‌یِ ما

جایشان‌ خالی‌ است‌ در همه‌ جا

صادق‌ از آرزو امید برید

رفت‌ از خانه‌یِ هما امید

بغض‌ِ آن‌ سقف‌ِ پیر هم‌ تركید

آه! آه‌! از كبوترانِ سپید

مانده‌ بودیم‌ بی‌كس‌ و بی‌یار

من‌ و تنهایی‌ و غم‌ وآوار

نیست‌ شب‌ را خیالِ بانگِ خروس‌

تا رهاند مرا از این‌ كابوس‌


 

شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

فقر
میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است
شریعتی
 

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 16:38 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

مراقب لباس هایی که تن بچه هایمان می کنیم.باشیم.

جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 21:20 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

 

آدمیان در بدو تولد با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند. یک کودک در هر جای دنیا که متولد شود اشتراکات بسیاری با کودکان دیگر دارد. هر فردی از آغاز طفولیت همان طریقه هایی را بر می گزیند که فرهنگ جامعه او ایجاب می کند. به بیان دیگر انسان ناگذیر است که خود مختاری سائق های زیستی را با قیدها، آداب و رسوم و خواستهای فرهنگ جامعه خویش به مهار بکشد تا بتواند به عنوان یک عضو سالم و مورد قبول جمع در جامعه زندگی کند. زیرا کجروی از موازین فرهنگی مستوجب عقوبت است.
هنگامی که انگیزه های روانی و تظاهرات سائق های زیستی طفل با ارزشها و موازین فرهنگی جامعه انطباق یافت، شخصیت او شکل گرفته است. به بیان دیگر شخصیت متعادل وقتی حاصل می آید که کشش های شخصی با انتظارات جمعی توافق یافته باشد.

هر فرهنگی ویژگی های خاص خود را دارد و این ویژگی ها بر شکل گیری شخصیت کاربران فرهنگی تاثیر دارد (مثلا انگلیسی ها خونسردند و امریکایی ها متعهد، ژا پنی ها پرتلاش و اسکاتلندی ها خسیس و فرانسوی ها رمانتیک و ایرانی ها بدبین). در یک فرهنگ مادر توجه زیادی به کودک می کند، به روش صحیحی کودک را از شیر می گیرد، در تمیز داشتن او دقت می کند، کودک ازحمایت و توجه خاصی بر خوردار است و ... و در فرهنگ دیگر کودک به روشهای خشن از شیر گرفته می شود، مادر در تمیز کردن کودک دقت نمی کند.

حال اگر توجه داشته باشیم که در دنیا هیچ فرهنگی مانند فرهنگ دیگر نیست و به تعداد اقوام و جامعه های مختلف فرهنگ های متفاوت وجود دارد، متوجه می شویم که به تعداد فرهنگ ها، روش های پرورش اطفال و بالنتیجه شخصیت های متفاوت داریم. مسئله مهمی که در رابطه فرهنگ و شخصیت مطرح است این است که: تاثیر فرهنگ در تکوین شخصیت تا چه حد است؟ و شخصیت تا چه اندازه در چگونگی فرهنگ تاثیر می گذارد؟ و بالاخره تاثیرات متقابل فرهنگ و شخصیت چگونه است؟ آیا می توان یک شخصیت اساسی را که مبین شخصیت های افراد یک جامعه است برای هر فرهنگی معین کرد؟ برا ی پاسخ دادن به این سوال باید دست به تحقیقی تطبیقی بزنیم.
تحقیقات خانم مارگارت مید انسان شناس امریکایی در نوع خود جالب توجه است. مید با مشاهده بحران های دوره نوجوانی در بین دختران امریکا این مساله را مطرح می کند: علل بحران های یی که به هنگام نوجوانی روی می دهد چیست؟ آیا این بحران ها ریشه روانی دارد یا منشا آنها اجتماعی است؟ برای این منظور دست به مطالعاتی تطبیقی زد. مید نشان داد که بسیاری از مسائل و مشکلات روانی خاص یک فرهنگ هستند و در برخی فرهنگ های دیگر یافت نمی شوند. مثلا عقده عدیپی که فروید ذکر می کند در فرهنگ هایی دیده می شود که خانواده هسته ای است و لیبیدو کودک به شخص خاصی (مانند پدر) معطوف می شود اما در فرهنگ هایی مانند قبایل ساموا این چنین نیست. در این قبایل طفل تا سنین 6 یا 7 سالگی در خانه می ماند، خانواده گستره است و حدود 10 یا 12 نفر با هم در یک جا زندگی می کنند.

وجود افراد متعدد به غیر از پدر و مادر در کنار طفل مانع از این می شود که الزاما پدر یا مادر مظهر قدرت و سانسور اجتماعی باشند و برای کودک تصویری از والدین ظالم ایجاد گردد. در ساموا بین تضاد های جنسی و قوانین اخلاقی مانند جامعه های غربی تضادی نیست و به همین دلیل امراض روانی که نتیجه بحران های بلوغ در جامعه امریکا است، درساموا دیده نمی شود. مید در تحقیق دیگری بومیان سه قبیله از گینه جدید را بررسی گرد و با این بررسی نشان داد که اختلافات شخصیتی که مغرب زمین بین زن ومرد قائل می شود فیزیولوژیک نیستند بلکه تحت تاثیر تعلیم و تربیتی است که زن ومرد از فرهنگ جامعه خود در یافت میدارند.
خانم راث بندیکت انسان شناس امریکایی می گوید: فرهنگ همان روانشناسی فرد است که با بعد زمان بر روی پرده سینما منعکس شود یا به بیان دیگر هر نمونه فرهنگی نموداری است از شخصیت مردمی که به آن فرهنگ تعلق دارند.
حال بپردازیم به اینکه فرهنگ و شخصیت چگونه برهم تاثیر می گذارند
انسان نیاز ها و غرایزی دارد که باید ارضا شود. اما رندگی اجتماعی امکان ارضا شدن تمامی امیال و غرایز انسان را فراهم نمی کند و بند های اجتماعی و اخلاقی این اجازه را به افراد نمی دهند که هرگاه و در هر جایی تمایلات خود را ارضا کنند. کاردینر معتقد است از یک طرف احتیاجات اولیه انسان از جمله شهوت، باید ارضای خود را با نهاد های اجتماعی و با موازین و ارزشهای جامعه تطبیق دهد و از طرف دیگر هر گاه بعضی از این امیال هرگز تجلی نکنند و یا به صورت مورد قبول جامعه ظاهر نشوند و یا به نحو سمبولیک ارضا نشوند، این احتیاجات وئ سائق ها با ابداع اساطیر، افسانه ها، اشعار، موسیقی و خلاصه فرهنگ عامه به تدریج نهادهای موجود در جامعه را تغییر می دهند.
کاردینر بیان می کند چون همه اطفال یک جامعه با نهاد های اولیه (مانند سازمان خانواده، شیوه های تریبیتی کودکان، نوع تشویق یا تنبیه، آیین های مربوط به غذا خوردن، تمیز نگه داشتن کودک، کمبود یا وفور غذا، و...) مشابهی روبرو هستند همه آنها مشخصات مشابهی را در شخصیت خود خواهند داشت و آن شالوده شخصیت اساسی جامعه را تشکیل می دهد. شخصیت اساسی در واقع شخصیت مشترک توده مردم یک جامعه را نشان می دهد که در شرایط مشابه، دوره طفولیت را گذرانده اند. تغییر شخصیت اساسی در طی زمان بسیار جزئی و کند است. اگر عواملی بعد از دوران کودکی پیدا شود که با شرایط نا مناسب دوران طفولیت متفاوت باشد رفتار و نظر کم کم تغیر می کند ولی اگر چنین نشود عکس العمل های کودک به شکل عادت در آمده و ادامه پیدا خواهد کرد و در بزرگی منش و الگوی رفتاری وی را مشخص خواهد کرد. الگوی رفتاری که خود به خود نا خودآگاه است. این تجربیات و نوع تربیت بالاخره نظام خاصی برای تظاهر خود پیدا می کند ( نظام هایی چون: اساطیر، داستانها، نهاد ها، ایدئولوژی ها و ....).

 
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 21:9 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی


 

من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد

گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در

دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید

اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده

شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند

ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند

پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم

خشکیده ام تنها و بی پناهم

بسوزان و جودم را خاکستر کن .......

بسوزان که بدادم رسیده ای

سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید

سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش 

 


جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 22:16 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی
دوستان عزیز این مشکلات ورویدادها نیستن که مارو آشفته میکنندبلکه نوع نگرش ما

 

به آن مسائل است که مارو ناراحت میکنه تصور کنید شما مریض شدین ودکتر به

شما گفته یک ماه بیشتر دوام نمیارید اگه این حرفو بشنوید خیلی سریع افسرده

میشید اما اگه دکتر  بگه خوب میشید و زنده میمونید سریعا حالتون خوب میشه

 وخلقتون میره بالا دیدین همه چی به نحوه ی نگرش ما بستگی داره دوس

 دارین طرز فکرتون شمارو یه آدم افسرده بسازه و یا اینکه یه آدم زیبا ودوس داشتنی

انتخاب با خودتونه موفق باشید

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 22:16 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی
دوستان عزیز این مشکلات ورویدادها نیستن که مارو آشفته میکنندبلکه نوع نگرش ما

 

به آن مسائل است که مارو ناراحت میکنه تصور کنید شما مریض شدین ودکتر به

شما گفته یک ماه بیشتر دوام نمیارید اگه این حرفو بشنوید خیلی سریع افسرده

میشید اما اگه دکتر  بگه خوب میشید و زنده میمونید سریعا حالتون خوب میشه

 وخلقتون میره بالا دیدین همه چی به نحوه ی نگرش ما بستگی داره دوس

 دارین طرز فکرتون شمارو یه آدم افسرده بسازه و یا اینکه یه آدم زیبا ودوس داشتنی

انتخاب با خودتونه موفق باشید

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 22:4 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

سلام دوستان عزیز بسیاری از مشکلات زندگی ما آدمها بخش

مهمش برمیگرده به نحوه ی رابطه ی جنسی زوجین البته بعد از

ازدواجمون، یه مطلب مهمی تو روانشناسی هست که میگه

کسانی که از رابطه ی جنسی خودشون لذت ببرند هیچی

نداشته باشن در واقع همه چیز دارن امیدوارم از این مطالب

استفاده کنید وزندگی خوب و آرومیرو در پیش داشته باشید....


 

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 22:2 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی
 

 

 زیبایی یک زن در لباسش، موها ، یا اندامش نیست زیبایی یک زن را باید در

چشمانش جستجو کرد زیرا تنها راه ورود به قلب آنجاست...

جمعه 18 فروردين 1398برچسب:, :: 21:55 ::  نويسنده : محمدرضاشفقی

سلام دوستای خوبم.

ممنوم که به وبلاک من سرزدید.

امیدوارم اوقات خوبی با هم دیگه داشته باشیم.ت

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دیدگاه من و آدرس neghaheman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 2133
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->